مقدمه اي بر مديريت دانش
تام استوارت در ١٩٩٤ طي مقاله اي در مجله فورچون، اين مسئله را به شركتها يادآوري كرد كه
پس از وي، پيتر دراكر دانش را به عنوان پايه هاي رقابت در جامعه فرا سرمايه باوري معرفي كرد. به آنچه ميدانند بيش از آنچه دارند (سرمايه مادي) اهميت دهند.، يعني به « سرمايه فكري »
اقتصادداني به نام استنفورد پال رومر دانش را تنها منبع بي پاياني ناميد كه با استفاده بيشتر،
حجم آن بيشتر مي شود.
در ١٩٩٥ ،دو تن از دانشگاهيان ژاپني به نامهاي نوناكا و هيروتاكا تاكه اوچي كتابي به نام
«شركت دانش آفرين» منتشر كردند كه به صورت نقطه عطفي در مطالعات گسترش دانش و
استفاده از آن در شركتهاي ژاپني درآمد. در همان سال، دوروتي لئونارد بارتون كتابي به نام
«سرچشمههاي دانش» (درخصوص بررسي آخرين مطالعات مربوط به نقش دانش در توليد
محصولات) به چاپ رساند.
در سالهاي اخير، كتابهاي متعددي در زمينه تشويق مديران به مديريت دانش – بدون ذكر
چگونگي انجام آن – چاپ و منتشر شده است. شركت هايي نظير داوكميكال واسكانديا و مشاوراني
مانند مك كنيزي، ارنست و يانگ و مشاوران آي، بي، ام،«مديران ارشد علمي» و «مديران سرمايه
علمي» را به استخدام در آوردهاند تا بر سرمايه علمي شركتها نظارت كنند. آنها به پساندازها،
پيشرفتها و افزايش توليد ناشي از سازماندهي علمي و مديريت دانش اشاره داشته اند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!